وقتی که با سکوت “زهره “
همه ستاره ها خاموش شد
به آسمان شعرم
هلال ماه می خندید
وتنها” آیه تطهیر “دلداری ام داد .
ز-پ
|
وقتی که با سکوت “زهره “
همه ستاره ها خاموش شد به آسمان شعرم هلال ماه می خندید وتنها” آیه تطهیر “دلداری ام داد . ز-پ سه بیت از” مثنوی زینبیه “ا را ضمن عرض تبریک میلاد بانو تقدیم میکنم : الهی زینبی کن راه دل را و پرکن از تفکر آه دل را ببخشای از ترحم کن نگاهم اسیر جهل و درگیر گناهم ولی از عشق و مستی ام لبالب شوم آخر فدای نام زینب “زینب پوررحمتی “ تا در دلم افتاد که از عشق بگویم دیدم ز تو نقشی به سر و پای وجودم محو رخ خود می شوم از مردم چشمت از بس که به دور از تو در آیینه سرودم یک لحظه نشد بی تو بخواهم که بمانم حیف است بگویم که چه ها بی تو کشیدم رفتار من از تابش خندیدنت آری مشکوک به دیوانه شده از تو شنیدم هر شب به سرم می زند از غصه بمیرم یاد تو ولی مایه تسکین و امیدم در می زنم آنقدر رقیبان که بدانند با عشق به این مرتبه عشق رسیدم این پنجره بسته به روی همه کس را عمری به سوی گوشه چشم تو گشودم گفتم به وصیت که به قبرم بنویسند : ای کاش که از زمره یاران تو بودم تقدیم به عشاق غمت یوسف زهرا ( عج) این لحظه ناب و همه بود و نبودم “زینب پوررحمتی” سرو باید از خجالت خم شود!!!!!!!!!!!!!!!!! غوطه در آیینه های غم شود!!!!!!!!!!!!!!!!! عاقبت “زهرا” (سلام الله علیها) به دلها فاش گفت شیعه باید با “علی” (علیه السلام ) همدم شود به جز تکرار جان کندن نمانده ست و دردی هم به جز ماندن نمانده ست به بغض خسته این آه دلگیر که دیگر شوق باریدن نمانده ست چنان زخم عمیقی دارد این دل! که حتی نای نالیدن نمانده ست به لطف باغ عشق عمرم به سر شد و حالا فرصت چیدن نمانده ست ولی دیدم به تابوتم نگاهی!!! که دیگر جای سوزاندن نمانده ست تمنای “فنا” را بیش از این کن که امکان جدا ماندن نمانده ست “زینب پوررحمتی “ e="font-size: x-large;">مولا !
چگونه محراب تشنه نیاز نباشد وقتی ردّپای بی نهایت عاسق بر ساحل در یای نگاهت پیداست ؟ وقتی سکوت خلاصه درد ها و فریاد در گلو مانده پنجره های طوفانی ست !! کاش قلم از هرم آتشین عنایتت شکفته می شد و راز بغضِ نشکفته ات را فاش می کرد ! وای بر من اگر غیر تو را یابم !!
بگذار بگویم که در انفاق رکوعت آسمان سر به سجده نهاد و چگونه خدا مفتخر به نامت شد گر چه تو خود نامی از هزار نام اویی!!! پشت احساس شقایق های مستبی گمان رمزی به نام عشق هستعشق ؛سرفصل کتاب بی کسیشعله ای در آب و تا ب بی کسیباید از دلبستگی ها پاک شددر وجود آشنایش خاک شدسوختن کی کار هر نالایق استاین نشان رد پای عاشق استیک قدم بردار تا دیروز خودهان ! ببین همسنگر پیروز خودآنکه الهامی به قلبش نور دادیک غم مبهم ولی مستور دادنیمه شب غرق خدای عشق بودروزها هم کد خدای عشق بودفاتح نقش بلند قاف اوست !!بی گمان اخلاص از اوصاف اوستای نشان زخم های بی نشان!محرم زنجیره های آسمان!عده ای از کاروان جا مانده انددر غریبی زار و تنها مانده اندروزگاری قلب ها شان می تپیدرنگ از رخساره ها شان می پریدچفیه ها بوی خدا می داد و بسخنده ها درس وفا می داد و بسگریه ها شوق رهایی از زمینشوق غلتیدن به میدان های مینهر چه می رفت از سر آیینه هاپاک تر می شد صفای سینه هاعاقبت هر کس که مجنون وار بوداز غم دوری لیلی زار بودنیمه شب پیغام مولایش رسیدسر به دامان وصالش شد شهیدشعر از زینب پوررحمتی آیینه ای و درنفس خسته من پیداییهر وقت که تنهاتر از قطره شوم دریاییتنگ است دلم به وسعت چشمانتای آیه عشق پس تو کی می آیی؟؟ |
|
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان |