..خاطر خسته
10 اسفند 1394 توسط پوررحمتي
الا یا ایها الساقی ، در این دنیای وانفسا
بگو از عشق و سرمستی ،ادر کاسا و ناولها
بگو آهسته از باران ، که طوفانیست چشمانم
ز تاب جعد گیسویت ، پریشانم مکن جانا !
خدا را ای غزل امشب دلم دریاب و ویران کن
شها !عمرم به سر آمد از این امروز و فرداها
کنار ساحل کویت چه می شد تا که بنشیند
دمی از بغض تنهایی ، اسیر موج طوفان ها
حدیث وصل و دلداری ، به زخم خاطری خسته
کجا آسان نمود اول !کز اول بود مشکل ها
“فنا “از روی ناچاری غمت بنویس و محکم باش
که تا شاید مهیا شد سفر در اوج رویاها
شعر از : زینب پوررحمتی