ساده زیستی پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم )
صلی الله علیک یا رسول الله……
«و لقد كان - صلّى اللّه عليه و آله و سلّم - يأكل على الأرض، و يجلس جلسة العبد، و يخصف بيده نعله، و يرقع بيده ثوبه، و يركب الحمار العاري، و يردف خلفه، و يكون السّتر على باب بيته فتكون فيه التّصاوير فيقول: يا فلانة - لإحدى أزواجه - غيّبيه عنّي، فإنّي إذا نظرت إليه ذكرت الدّنيا و زخارفها. فأعرض عن الدّنيا بقلبه، و أمات ذكرها من نفسه، و أحبّ أن تغيب زينتها عن عينه، لكيلا يتّخذ منها رياشا، و لا يعتقدها قرارا، يرجو فيها مقاما، فأخرجها من النّفس، و أشخصها عن القلب، و غيّبها عن البصر. و كذلك من أبغض شيئا أبغض أن ينظر إليه، و أن يذكر عنده.»[1]
او كه درود خدا بر وى و خاندانش باد، روى زمين غذا مىخورد و همچون بندگان مىنشست، و به دست خود پاىافزار خويش را پينه مىزد، و جامۀ خود را وصله مىكرد، و بر خر بىپالان سوار مىشد، و ديگرى را بر ترك خود سوار مىكرد؛ پردهاى بر در خانۀ او آويخته بود كه نقش و نگار داشت، يكى از زنان خويش را گفت:
«اين پرده را از نظرم پنهان كن كه هرگاه بدان مىنگرم، دنيا و زيورهاى آن را به ياد مىآورم». آن حضرت با تمام قلب خويش از دنيا روى گرداند و ياد آن را در وجود خود ميراند؛ و دوست داشت كه زينت دنيا از او نهان ماند تا زيورى از آن برندارد. دنيا را پايدار نمىدانست و در آن اميد ماندن نداشت. پس آن را از وجود خود بيرون كرد و دل از آن برداشت و ديده از آن برگرفت. آرى چنين است كسى كه چيزى را دشمن دارد، خوش ندارد بدان بنگرد يا نام آن نزد وى بر زبان رود.
رسول خدا (ص) خوش نداشت كه چيزى ميان او و محبوبش حايل شود و نيازش را به او در غفلت برد و اتصالش را به حق مانع شود؛ پس درويشانه زيست.
[1] نهج البلاغه، خطبۀ ۱۶۰؛ربيع الابرار، ج ۵، ص ۳۸۴.