در عزای امام
چه شد که عالم اندیشه سوگوار افتاد براق عرصه اشراق بی سوار افتاد
فقیه فاتح اسرار را چه پیش آمد که در محاق افق آفتاب تار افتاد
قلندران قدر را ز موج خیز قضا به غرقه گاه فنا عاقبت گذار افتاد
از این مصیبت سنگین، خمید قامت غم جهان به سوگ نشست و زمانه زار افتاد
نوشت خامه تقدیر بر رواق سپهر که روح حادثه زین داغ، بی قرار افتاد
هزار قله آتشفشان برآرد سر ازین شراره که در جان روزگار افتاد
زمان به زانوی غم سرنهاد زین ماتم زمین ز سینه برون، داغش آشکار افتاد
شکست دست اجل، شاخ سبز دانایی درخت خرم دانش، ز برگ و بار افتاد
به باغ لاله هزاران هزار می نالند که ناشکفته گل از شاخه، صد هزار افتاد
توان صبر نباشد در این عزای عظیم که اشک حوصله از چشم انتظار افتاد
نصرالله مردانی
22