طه

اللهم عجل لولیک الفرج
  • خانه 
  • شکر گزاری 
  • تماس  
  • ورود 

سید بحر العلوم....

29 اردیبهشت 1395 توسط پوررحمتي

عالم جليل آخوند ملاّ زين العابدين سلماسى رحمه اللّه فرمود:

روزى در مجلس درس فخر الشيعه، آية اللّه علاّمۀ بحر العلوم قدّس سرّه در نجف اشرف نشسته بوديم، كه عالم محقّق جناب ميرزا ابو القاسم قمّى-صاحب كتاب قوانين-براى زيارت علاّمه وارد شدند.

آن سال، سالى بود كه ميرزا از ايران براى زيارت ائمّۀ عراق عليهم السّلام و حجّ بيت اللّه الحرام

آمده بودند. كسانى‌كه در مجلس درس حضور داشتند كه بيشتر از صد نفر بودند متفرّق شدند.

فقط من با سه نفر از خواصّ اصحاب علاّمه، كه در درجات عالى صلاح و ورع و اجتهاد بودند، مانديم.

محقّق قمّى رو به سيّد كرد و گفت: شما به مقامات جسمانى (به خاطر سيادت) و روحانى و قرب ظاهرى (مجاورت حرم مطهّر امير المؤمنين عليه السّلام) و باطنى رسيده‌ايد. پس از آن نعمتهاى نامتناهى، چيزى به ما تصدّق فرماييد.

سيّد بدون تأمّل فرمود: شب گذشته يا دو شب قبل (ترديد از ناقل قضيّه است) براى خواندن نماز شب به مسجد كوفه رفته بودم. با اين قصد، كه صبح اوّل وقت به نجف اشرف برگردم، تا درسها تعطيل نشود. (سالهاى زيادى عادت علاّمه همين بود.)

وقتى از مسجد بيرون آمدم، در دلم براى رفتن به مسجد سهله شوقى افتاد؛ امّا خود را از آن منصرف كردم، از ترس اين‌كه به نجف اشرف نرسم؛ ولى لحظه‌به‌لحظه شوقم زيادتر مى‌شد و قلبم به آن‌جا تمايل پيدا مى‌كرد.

در همان حالت ترديد بودم كه ناگاه بادى وزيد و غبارى برخاست و مرا به طرف مسجد سهله حركت داد. خيلى نگذشت كه خود را كنار در مسجد سهله ديدم. داخل مسجد شدم؛ ديدم خالى از زوّار و متردّدين است جز آن‌كه شخصى جليل القدر مشغول مناجات با خداى قاضى الحاجات است آن هم با جملاتى كه قلب را منقلب و چشم را گريان مى‌كرد. حالم دگرگون و دلم از جا كنده شد و زانوهايم مرتعش و اشكم از شنيدن آن جملات جارى شد. جملاتى بود، كه هرگز به گوشم نخورده و چشمم نديده بود؛ لذا فهميدم كه مناجات‌كننده، آن كلمات را نه آن‌كه از محفوظات خود بخواند؛ بلكه آنها را انشاء مى‌كند.

در مكان خود ايستادم و گوش مى‌دادم و از آنها لذّت مى‌بردم، تا از مناجات فارغ شد. آنگاه رو به من كرد و به زبان فارسى فرمود: مهدى بيا. پيش رفتم و ايستادم.

دوباره فرمود كه پيش روم. باز اندكى رفتم و توقّف نمودم.

براى بار سوم دستور به جلو رفتن داد و فرمود: ادب در امتثال است. (يعنى تا هرجا كه گفتم بيا نه آن‌كه به خاطر رعايت ادب توقّف كنى.)

من هم پيش رفتم تا جايى رسيدم كه دست ايشان به من و دست من به آن جناب مى‌رسيد.

ايشان مطلبى را فرمود.

آخوند ملاّ زين العابدين سلماسى مى‌گويد: وقتى صحبت علاّمه رحمه اللّه به اين‌جا رسيد، يك‌باره از سخن گفتن دست كشيد و ادامه نداد و شروع به جواب دادن محقّق قمّى راجع به سؤالى كه قبلا ايشان پرسيده بود كرد. آن سؤال اين بود، كه چرا علاّمه با آن همه علم و استعداد زيادى كه دارند، تأليفاتشان كم است. ايشان هم براى اين مسأله دلايلى را بيان كردند؛ امّا ميرزاى قمّى دوباره آن صحبت حضرت با علاّمه را سؤال نمود.

سيّد بحر العلوم رحمه اللّه با دست خود اشاره كرد كه از اسرار مكتومه است.

منبع:.rajanews.com

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: تشرف یافتگان محضر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

جستجو

Random photo

دل خوشی

آرشیو وبلاگ من

  • خرداد 1400 (4)
  • آبان 1399 (2)
  • تیر 1399 (7)
  • خرداد 1399 (10)
  • فروردین 1399 (1)
  • مهر 1398 (1)
  • شهریور 1398 (1)
  • شهریور 1397 (1)
  • فروردین 1397 (1)
  • اسفند 1396 (2)
  • آبان 1396 (3)
  • شهریور 1396 (1)
  • بیشتر...

آمار

  • امروز: 25
  • دیروز: 159
  • 7 روز قبل: 599
  • 1 ماه قبل: 1989
  • کل بازدیدها: 56616

خبرنامه

تبلیغات

  • رتبه بندی و امتیازدهی وبلاگ ها
  • آموزش ویدیویی وبلاگ نویسی
  • تکنیک های افزایش بازدید
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس