در مدح حضرت علی اکبر ( علیه السلام )
ما را سرشته اند علی وارمان کند
حتی نوشته تشنه ی دیدارمان کند
اصلاً خدا به روی من و تو حساب کرد
وقتی که خواست برده ی بازارمان کند
شاید که در خرید بزرگی شویم یا
شاید نسیم آید و بیدارمان کند
اما کسی نیامد و مارا نخواست کس
دستی نبود تا که سبک بارمان کند
بودیم نا امید که مارا میان خلق
چشمی نمی خرید که بیمارمان کند
اما رسید حضرت ارباب زاده ای
آمد که تا همیشه گرفتارمان کند
ما را خرید و خادم این خانواده کرد
تا بیشتر ز پیش بدهکارمان کند
پروانه ایم و قسمت این خانواده ایم
شاهیم و چاکران همین شاهزاده ایم
دست حسین میدهی امشب بهانه را
بابا بگو که ذوق کُشَد اهل خانه را
بابا بگو که عشق کند وقت گفتند
لب غنچه کن که بوسه زند این جوانه را
یا حق بده به حیرت جبریل بعد از این
یا که بگیر چهره ی پیغمبرانه را
با تو خدا چه ریخت و پاشی نموده است
حالا گدا نمانده است بگیرد اعانه را
انگار تو حسینی و زینب چو فاطمه
وقتی که میکشد سر گیسوت شانه را
اُمّ البنین به گرد سرت چرخ میزند
آورده است آتش و اسپند دانه را
بیرون میا که راه تو بن بست میشود
گم میکند نگاه همه راه خانه را
دوش حسین روی تو بوسیدنی تر است
با این پسر جمال پدر دیدنی تر است
بر پا شده ست محشری از احترام ها
وقت اذان توست و ختم کلام ها
میچسبد آن نماز که باشی مؤذنش
وقتش رسیده دل ببری از امام ها
تنها مؤذن سه امام ، ایستاده اند
یعنی شروع توست شروع قیام ها
وقتی سلام گرم نماز تو میرسد
می آید از خدا علیک السلام ها
جایی نداشت فطرس و از دور بوسه داد
از بس فشرده است حضور غلام ها
ای یاس زاده باز کن از گیسویت گره
باید دوباره هوش بری از مشام ها
ویرانه آمدیم که آبادمان کنی
دستی بکش به روی سر نا تمام ها
از دوست شعله بر سر و پای پدر زدی
دیدی محاسنش به کفش بود پر زدی
آئینه ای گرفته و تکرار میشوی
تو شیر میشوی و علمدار میشوی
خورشید میشوی همه را ذوب میکنی
پر میزنی و سپاهی و سالار میشوی
با تیغ ذوالفقار ، تو هم مست کرده ای
بیهوده نیست فاتح پیکار میشوی
وقتی زره به شانه ی تو میخورد گره
بدجور مثل حیدر کرار میشوی
باید که سر بدُزدَد و پنهان شود هلال
وقتی میان جنگ کماندار میشوی
تو لحظه لحظه سوره ی زلزال هستی
تو جلوه جلوه آیه ی ایثار میشوی