مقدمه
سلام این وبلاگ افتخار دارد لحظاتی را در کنار شما عزیزان باشد .لطفا با نظرات خود مرا یاری دهید .
سلام این وبلاگ افتخار دارد لحظاتی را در کنار شما عزیزان باشد .لطفا با نظرات خود مرا یاری دهید .
نه توان وصل دارم ، نه بیان هجر و حسرت
نه گذر ز تار زلفت ، به رهایی و سلامت
شب وشعر وشورشادی، لحظات عشق بازی
همه تحفه نهانی ز سر کوی محبت
به چه ساز می نوازی که به رقص آیم و گویم
دادم آوازه ی ایمان ز خیال تو به غارت
دل دیوانه بهایش سر زلفین تو باشد
به صلاح شیخ و واعظ نپذیرفته نصیحت
ناز چشمان خمارت همه ویرانگر و قاتل
با دم عیسوی تو شده هر لحظه قیامت
ز خیال رویت ای گل ز فراق چاره سازم
که تو مهدیا بیایی کنم از غصه شکایت .
زینب پوررحمتی
وقتی که غم از روی غم بیزار می شود
چاه از نگاه غربتت تبدار می شود!!
باور کن از وقتی که فهمیدم تو تنهایی
آشفته حالی باعث آزار می شود
راز مگویت را نگفتی ، آه فهمیدم!
آخر مگر نامرد هم غم خوار می شود ؟؟
آخر مگر نامرد هم غمخوار می شود !!؟؟
******
به اشک و ناله گفتم که صید در کمینم
توسلی که شاید جمال عشق بینم
به خنده گفت بلبل شبی میان عشاق
که مست جام دست امیر مومنینم (ع)
زینب پوررحمتی
وقتی که با سکوت “زهره “
همه ستاره ها خاموش شد
به آسمان شعرم
هلال ماه می خندید
وتنها” آیه تطهیر “دلداری ام داد .
ز-پ
سه بیت از” مثنوی زینبیه “ا را ضمن عرض تبریک میلاد بانو تقدیم میکنم :
الهی زینبی کن راه دل را
و پرکن از تفکر آه دل را
ببخشای از ترحم کن نگاهم
اسیر جهل و درگیر گناهم
ولی از عشق و مستی ام لبالب
شوم آخر فدای نام زینب
“زینب پوررحمتی “
تا در دلم افتاد که از عشق بگویم
دیدم ز تو نقشی به سر و پای وجودم
محو رخ خود می شوم از مردم چشمت
از بس که به دور از تو در آیینه سرودم
یک لحظه نشد بی تو بخواهم که بمانم
حیف است بگویم که چه ها بی تو کشیدم
رفتار من از تابش خندیدنت آری
مشکوک به دیوانه شده از تو شنیدم
هر شب به سرم می زند از غصه بمیرم
یاد تو ولی مایه تسکین و امیدم
در می زنم آنقدر رقیبان که بدانند
با عشق به این مرتبه عشق رسیدم
این پنجره بسته به روی همه کس را
عمری به سوی گوشه چشم تو گشودم
گفتم به وصیت که به قبرم بنویسند :
ای کاش که از زمره یاران تو بودم
تقدیم به عشاق غمت یوسف زهرا ( عج)
این لحظه ناب و همه بود و نبودم
“زینب پوررحمتی”
سرو باید از خجالت خم شود!!!!!!!!!!!!!!!!!
غوطه در آیینه های غم شود!!!!!!!!!!!!!!!!!
عاقبت “زهرا” (سلام الله علیها) به دلها فاش گفت
شیعه باید با “علی” (علیه السلام ) همدم شود
به جز تکرار جان کندن نمانده ست
و دردی هم به جز ماندن نمانده ست
به بغض خسته این آه دلگیر
که دیگر شوق باریدن نمانده ست
چنان زخم عمیقی دارد این دل!
که حتی نای نالیدن نمانده ست
به لطف باغ عشق عمرم به سر شد
و حالا فرصت چیدن نمانده ست
ولی دیدم به تابوتم نگاهی!!!
که دیگر جای سوزاندن نمانده ست
تمنای “فنا” را بیش از این کن
که امکان جدا ماندن نمانده ست
“زینب پوررحمتی “
e="font-size: x-large;">مولا !
چگونه محراب تشنه نیاز نباشد
وقتی ردّپای بی نهایت عاسق
بر ساحل در یای نگاهت پیداست ؟
وقتی سکوت
خلاصه درد ها و فریاد در گلو مانده
پنجره های طوفانی ست !!
کاش
قلم از هرم آتشین عنایتت
شکفته می شد
و راز بغضِ نشکفته ات را فاش می کرد !
وای بر من اگر غیر تو را یابم !!
بگذار بگویم که در انفاق رکوعت
آسمان سر به سجده نهاد
و چگونه خدا مفتخر به نامت شد
گر چه تو خود نامی از هزار نام اویی!!!
شعر از زینب پوررحمتی
شعر از زینب پوررحمتی
شعر از زینب پوررحمتی
(شاعر ابو الفضل سپهر)
یکبار که آقا مهدی زین الدین به سختی توانست خود را از چنگ بچه های بسیجی خلاص کند با چشمانی اشک آلود نشسته بود و به خودش تشر می زد و می گفت :مهدی !خیال نکنی کسی شده ای که اینها اینقدر به تو اهمیت می دهند !تو هسچ نیستی ،تو خاک پای بسیجیانی !همین طور می گفت و آرام آرام می گریست .(به نقل از کتاب :اتل متل عشق سرخ )
الهی،به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده !
الهی ، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر !
الهی ، هر چه پیش آمد خوش آمد که همه مهمان سفره توایم !
الهی ، حرم بر نامحرم حرام است ،محرم چرا محروم باشد !
الهی ، آمدم ردّم مکن ، آتشینم کرده ای سردم مکن !
الهی ، از دردم خرسندم که درمانش تویی !
برگرفته از الهی نامه آیت الله حسن زاده آملی
آبشار بیشه شهرستان دورود
ای مفضّل :از منافع گریه کودکان نیز آگاه باش .بدان که در مغز کودکان رطوبتی است که اگر در آن بماند بیماریها و نارسایی های سخت و ناگوار به او رساند ؛مانند نابیناییو جز آن . گریه آن رطوبت را از سر کودکان سرازیر و بیرون می کند و بدین وسیله سلامتی تن و درستی دیده ایشان را فراهم می آورد .پدر و مادر از این راز آگاه نیستند و مانع آن می شوند که کودک از گریه اش سود ببرد .اینان همواره در سختی می افتند و می کوشند که اورا ساکت کنند و با فراهم کردن خواسته هایش از گریه بازش دارند ،ولی نمی دانند که گریه کردن به سود اوست و سرانجام نیکی پیدا می کند .
بدین ترتیب چه بسا که در اشیاء،منافعی نهفته باشد که معتقدان به اهمال و بی تدبیری در کار عالم از آن غافل اند و اگر می دانستند ،هیچ گاه نمی گفتند که فلان چیز بی ثمر است ؛زیرا آنان از اسباب و علل آگاه نیستند .براستی هرچه را که منکران نمی دانند عارفان می بینند .چه بسیار است چیز هایی که دانش اندک آفریدگان از آن کوتاه و خالق آفرینش با دانش بی پایانش از آن آگاه است .قداستش عظیم . کلمه اش والاست.
و اما آبی که از دهان کودکان سرازیر می شود و خارج می گردد ،رطوبتی ست که اگر در بدن هایشان بماند ،آثار وخیمی بر جای می گذارد .چنانکه دانی گاه که رطوبت بدن برچیده می شود (و بر دیگر عناصر ، غلبه می کند)شخص ، دچار کودنی ، دیوانگی ،کم عقلی ، فلج و لقوه و جز آن می گردد.
خداوند جل و علا تدبیر چنان نمود که این رطوبت در دوران کودکی از دهانشان بیرون رود و در بزرگی از سلامت تن برخوردار گردند .بدین ترتیب ،پروردگار به خاطر نادانی آفریدگان برآنان منت نهاد و تفضل نمود .اگر اینان از داده ها و نعمت های بی شمار او آگاه بودند ،هیچ گاه در معصیت و لغزش از فرمانش فرو نمی افتند . پاک و منزه خدایی که چه بزرگ است نعمت های او بر مستحقان و دیگر آفریدگان !و چه والاتر استاز آنچه باطل گرایان می پندارند .
((به نقل از کتاب توحید مفضل))
عکس فوق مربوط به دریاچه زیبای گهر شهرستان دورود می باشد